قسمت دوم از مقاله کامل و جامع یهود شناس شوید ! که در ان به بررسی صهیونیزم جهانی پرداختیم در این مقاله که ادامه مطلب قبلی می باشید نظیر ساختن صابون از اجساد یهودیان یا جنبش صهیونیسم مسیحی و دیگر موارد مربوطه صحبت خواهیم امیدواریک تا آخر همراه ما باشید…
برای پی بردن به اینکه چرا صهیونیسم در افسانه هولوکاست از میان همه روشهای کشتن و قتل عام جمعی روی روش سوزاندن متمرکز شده است میتوان ۳ دلیل عمده را برشمرد:
الف) از آنجایی که صهیونیسم در خلق این افسانه برای تحت تأثیر قرار دادن مردم بیشتر به جنبههای عاطفی این جریان تأکید دارد و برای تحریک عواطف عمومی، بهترین راه، استفاده از احساسات انسانی آنان است، دست به انتخاب این روش برده و در تبلیغ آن با استفاده از فیلم، داستان و رمانها سعی در ایجاد همدردی در میان مردم دارد. همچنین آنها با شرح جزئیات حادثه، با استفاده از نیروی تخیّل مخاطب، سعی در عمق بخشیدن در حادثه دارند. مثلاً در اعترافات هوس همانطور که گذشت از زبان وی بی تفاوتی مأموران و زیر و رو کردن اجساد برای بهتر سوختن را گنجانیدهاند تا با احساسیتر کردن داستان ماندگاری آن را در اذهان مخاطبان طولانیتر کنند. نتیجه این تبلیغات همین است که امروزه میبینیم با اینکه در طول جنگ جهانی اول و دوم تعداد بسیار زیادی از مردم کشته شدند امّا مردم شاید تعداد کشته شدگان کشور خود را هم ندانند، امّا رقم خیالی ۶ میلیون یهودی همیشه در ذهن مردم باقی مانده است و این نشان از طرحی میدهد که نه اتفاقی و ناشیانه بلکه بسیار دقیق و ماهرانه کشیده شده است.
ب) با تأکیدِ صهیونیسم بر کشته شدن یهودیان از طریق سوختن دیگر کسی به دنبال یافتن کوهی از استخوان که بواسطه کشته شدن یهودیان پدید آمده نمیباشد و اگر غیر از این باشد مثلاً بواسطه تیر باران ۶ میلیون یهودی از بین رفته باشند و یا حتی بسیار کمتر از این، باید مقدار قابل توجهی از استخوانهایشان باقی مانده باشد که این خود دردسری بزرگ خواهد بود. علاوه بر آنکه سوختن استخوانها، خود بر تحریک عواطف میافزاید.(۹۲)
ج) سومین دلیل در تأکید صهیونیسم برسوختن برای بخشیدن رنگ و لعاب دینی و متقاعد کردن یهودیان بر الهی بودن ایجاد اسرائیل است. سوختن در فرهنگ دینی یهود جایگاهی الهی و قدسی دارد. منبع الهام آنها فقراتی از سِفر لاویان است که بنابر مفاد آن هنگام حضورشان در سرزمین مقدس بنابر دستور خداوند موظف بودند قربانیهایی برای سوختن به حضور خدا پیشکش کنند:
پس گاو را به حضور خداوند ذبح نمایید و پسرانهارونِ کاهن، خون را نزدیک بیاورند و خون را بر اطراف مذبح که نزد درِ خیمه اجتماع است، بپاشند و پسرانهارون کاهن آتش بر مذبح بگذارند و هیزم بر آتش بچینند و پسرانِهارونِ کاهن قطعهها و سر و پیه را بر هیزمی که بر آتش مذبح است بچینند. و احشایش و پاچههایش را به آب بشویند و کاهن همه را بر مذبح بسوزانند.(۹۳) بر همین مبنا از دیدگاه ادبیات دینی یهود، یهودیانی که جانشان را در راه خداوند فدا کردند قربانیان معبد مقدس محسوب میشوند(۹۴). صهیونیسم برای اینکه به هدف شوم خود یعنی مهاجرت به اسرائیل برسد حتی از کلام و الهیات یهودی نیز استفاده میکند تا جایی که عدهای دیگر کشته شدن یهودیان را انتقام الهی دانستند. چرا که آنان به سرزمین مقدس هجرت نکرده بودند!
ساختن صابون از اجساد یهودیان
یکی از شوم ترین داستانهای تخیلی که سیمون وایزنتال(۹۵) آن را رایج کرد، از این قرار بود که وی در سال ۱۹۴۲ تغییراتی در اتاقهای اعدام ایجاد کرد، و مدعی شد که این اتاقها دارای زهکشیهایی برای جمع آوری چربی یهودیان به منظور صابون سازی بودهاند(۹۶). وی در مقالهای تحت عنوان “R.J.F” نوشت که نازیهای روی این صابونهای ساخته شده از چربی اجساد یهودیان علامت اختصاری R.J.F را حک میکردند که مخفف ۳ کلمهRein Judisches Fett به معنی”روغن خالص یهودی” میباشد. دادگاه نورمبرگ بیآنکه اقدام به آنالیز شیمیایی این صابونها کند، نمونههای آن را تأیید کرد.(۹۷) امّا طولی نکشید که دروغ بودن این ادعا روشن شد. چرا که داستان از این قرار بود که آلمان که طی دوران جنگ از کمبود ماده چرب رنج میبرد، ناچار شد تا تولید صابون را تحت نظارت حکومت قرار دهد و آنچه بر روی قطعات صابون حک شده بود حروف R.J.F نبود بلکه ۳ حرف R.I.F بود که علامت اختصاری عبارت آلمانی Reichsstella Fur Industrielle Fettersergung به معنی “ادارهی رایش، (آلمان) برای تأمین مواد چرب” را مشخص میکند. حال عدهای به عمد یا به خطا R.I.F راR.J.F خواندند و مدعی شدند از چربی اجساد یهودیان صابون تولید میشد. اصولاً طراحان افسانه هولوکاست برای تحت تأثیر قرار دادن عواطف انسانی به نفع صهیونیسم از هر ابزاری استفاده کردند و با ابزار تبلیغی وسیعی که در دست داشتند در تمام اروپا پخش کردند، این تبلیغات چنان وسیع بود که به کسی اجازه فکر کردن را نمیداد. مضاف بر این که هر کس کوچکترین تردیدی در اصل ماجرا میکرد وی را طرفدار نازیسم معرفی میکردند.با توجه به مطالبی که گذشت میتوان نتیجه گرفت که متفکران جنبش صهیونیسم در طرح نظریههای خود بیشترین تکیه را بر استفاده کردن از ادبیات الهی و فرهنگ مخاطب دارند و همانطور که گفتیم اگر چه هولوکاست افسانهای بیش نیست امّا به خاطر انسجام درونی آن و مبتنی بودن بر آموزههای دینی یهود، توانست بزرگترین خدمت را در برههای از تاریخ به صهیونیسم بکند و کمترین آن تشکیل حکومت غاصب اسرائیل بود. علاوه بر اینکه با دستاویز قرار دادن همین افسانه یهودیان میلیاردها دلار از کشورهای میزبان یهود در طول جنگ جهانی اول و دوم غرامت گرفتند و پایههای رژیم منفور خود را استحکام بخشیدند. با این همه هنوز هم در بسیاری از کشورهای غربی و آمریکا، حتی تحقیق در مورد این واقعه ساختگی قانوناً جرم تلقی شده و چه بسیار اندیشمندانی که به بواسطه تردید در وقوع آن حتی در کشور خود مورد آزار و اذیتهای فراوان قرار گرفتهاند.که از نمونههای آن میتوان به روژه گارودی متفکر فرانسوی اشاره کرد که با نوشتن کتاب تاریخ یک ارتداد و تشریح ساختگی بودن هولوکاست محاکمه شد.اما گذشته از عوامل داخلی یهودیان که موجب شکل گیری صهیونیسم شد، از سویی دیگر عللی بیرونی و حتی در مواردی قدرتمندتر از زمینه سازیهای خود یهودیان در شکل گیری این جنبش دخیل بود که مهمترین آن را میتوان پروتستانتیزم مسیحی نام برد. به نظر پژوهشگران اگر جنبش اصلاح مذهب پروتستانتیزم نبود، مطمئناً صهیونیسم به صورت قدرتمند امروزی ظاهر نمیشد. حال اجمالاً به بررسی روابط متقابل این دو میپردازیم.
پروتستانتیزم
پروتستانتیزم در لغت به معنای مکتب اعتراض و مخالفت(۹۸) است. مارتین لوتر(۹۹) کشیش آلمانی در عصری که فروش سند آمرزش گناهان از سوی کلیسای کاتولیک در اروپا رواج داشت، بر ضد این پدیده و خودکامگی این کلیسا شورید و مذهب پروتستان(۱۰۰) را تأسیس کرد. وی تحولات زیادی را در باورهای آیین مسیحیت پدید آورد.لوتر فهم حقایق دینی را از محدوده اعضای رجال کلیسا خارج ساخته و آن را در دسترس ادراک شخصی افراد قرار داد. در حالی که قبل از آن، کلیسای کاتولیک با رد حق استقلال مردم در فهم معارف الهی بر آن بود که آنان باید عقاید دینی خود را، تنها از کلیسا بگیرند. کلیسا و نه کتاب مقدس، تنها مرجع معارف دینی مردم به شمار میآمد امّا لوتر انسان را آزاد معرفی کرده و تقلید از کلیسا را نفی کرد. این امر میدان استنباطها واظهار نظرهای متنوع و مختلف از کتاب مقدس را به روی ارباب غرض و بدعت گشود. همچنین همین رویکرد باعث شد تا باب گرایش و عنایت به تورات در میان پیروانش گشوده شود، و عهد عتیق (تورات) بخش مهمی از منابع اعتقادی مذهب پروتستان را تشکیل داد که بر اساس همین آموزههای توراتی، رابطهای ناگسستنی و جاودانه بین یهودیان و فلسطین در ذهن پروتستانها شکل گرفت، که بر اساس آن یهودیان از سرزمین اصلی خویش که فلسطین بوده است اخراج شدهاند و بنابر پیشگوییهای موجود در تورات باید بدان بازگردند.(۱۰۱) در حالی که اعتقاد کلیسای کاتولیک آن بود که آن چه به عنوان ملت یهود نامیده میشود، از میان رفته و خداوند آنان را به جرم به صلیب کشیدن عیسی مسیح، از فلسطین اخراج کرده است. همچنین کاتولیکها به پیروی از قدیس آگوستین (۳۵۴ـ۴۳۰ م ) بر این باورند که پیش گوییهای مربوط به بازگشت یهودیان به فلسطین اشاره به بازگشت آنان از بابل دارد که در عمل به دست کوروش، پادشاه ایران باستان صورت پذیرفت.جنبش اصلاحی لوتر اعتبار فراوانی برای زبان عِبری قائل شد و با طرح ضرورت بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین به عنوان مقدمه و تمهید ظهور مجدد عیسای مسیح خدمت بزرگی به یهودیان کرد. او تأکید میکرد که یهودیان ملت برگزیده خدایند و علی رغم مخالفت آنان با مسیح، وعده خداوند با آنان هنوز پابرجاست و از این رو هر کس با این طایفه به مخالفت برخیزد و مانع بازگشت آنان به فلسطین شود دشمن خدا و عیسای مسیح به شمار میآید. به خاطر همین نظرات بود که کلیسای کاتولیک لوتر را یهودی یا دست کم نیمه یهودی خواند، و وی را اهل بدعت و ضلالت خواند. حتی بعضی تا بدانجا پیش رفتند که گفتند اساساً مذهب پروتستان، ساخته و پرداخته یهودیان میباشد و میان این مذهب و فراماسونری پیوندی اصیل وجود دارد(۱۰۲). لوتر، در آثار خود، همآهنگ با لحن و منطق تَلمود اظهار داشت که جهان جز به خاطر بنی اسرائیل آفریده نشده است و در کتاب خود “مسیح یهودی متولد شد” که در سال ۱۵۲۳م منتشر و در همان سال هفت بار به چاپ رسید نوشت: مشیّت روح القدس بر آن تعلق گرفته است که تمام کتاب مقدس، تنها از مجرای قوم یهود نازل شود، یهودیان فرزندان خدایند و ما بی کسان میهمان آنان هستیم… و باید خشنود باشیم که چون سگان از آن چه از دست ولی نعمتمان فرو میافتد ارتزاق کنیم…!(۱۰۳) امّا علی الظاهر آنچه لوتر را وادار به تمجید و تعریف از یهودیان میکرد جذب کردن آنان به مسیحیت بود. امّا وقتی مشاهده کرد یهودیان به جای پذیرش دین مسیح سعی در یهودی کردن مسیحیان دارند وی آنان را برای مهاجرت به فلسطین ترغیب کرد و این آغاز جنبش صهیونیسم مسیحی بود.
جنبش صهیونیسم مسیحی
صهیونیسم مسیحی عبارت است از مجموعهای از باورهای دینی که در زمینه تحقق اهداف صهیونیسم در میان عدهای از مسیحیان به ویژه رهبران و اتباع کلیسای پروتستان شایع است(۱۰۴). با توجه به اینکه عمدهترین و مؤثرترین ریشههای دینی تأسیس رژیم صهیونیستی در جنبش صهیونیسم مسیحی نهفته است و بسیاری از حمایتهای بیدریغِ آشکار و پنهانی که در طول سدههای گذشته تا امروز در کشورهای غربی و به ویژه در طی بیش از نیم قرن اخیر، در ایالات متحده آمریکا به عمل آمده از همین جا نشأت میگیرد مقتضی است که این موضوع با تأمل بیشتری مورد بررسی قرار بگیرد. نخستین کسی که اصطلاح صهیونیسم مسیحی را به کار برد تئودور هرتزل بود. او در گفتگوی خود با هنری دونانت(۱۰۵) مؤسس صلیب سرخ جهانی که از جمله ثروتمندانی بود که دست یاری به سوی جنبش صهیونیسم سیاسی دراز کرده بود این تعبیر را به کار برد. دونانت از معدود شخصیتهای مسیحی بود که برای شرکت در نخستین کنفرانس صهیونیستی شهر بال در سال ۱۸۹۷م دعوت شده بود. آن زمان صهیونیست مسیحی تنها به معنای مسیحیای بود که صهیونیسم را مورد حمایت قرار میداد امّا کم کم در دورههای بعد این اصطلاح رنگ دینی به خود گرفت و به معنای کسانی به کار رفت که به کمک خداوند در راه تحقق پیش گوییهای الهی در تورات که منجر به شکل گیری رژیم صهیونیستی میشود، میکوشند. در نگاه صهیونیسم مسیحی اسرائیل تنها یک امر دنیوی و انسانی و حتی سیاسی نیست، بلکه آن، تحقق قضای الهی است. از این رو، مخالفت با سیاستهای اسرائیل گناهی نابخشودنی و تمرّد از مشیت الهی به شمار میآید. امّا از سوی دیگر، حمایت و تأیید آن، جلب خشنودی خداوند بوده و تقویت نظامی و اقتصادی و کمکهای مالی و بازاریابی برای محصولات تولیدی و فروش اوراق قرضة آن و راهاندازی مؤسسات سرمایه گذاری به سود این رژیم و ساخت شرکتهای صهیونیستی در اراضی اشغالی و تنظیم و توسعه سفرهای توریستی به این سرزمین و… همه و همه از التزامات دینی و تکالیف شرعی است(۱۰۶). لازم به ذکر است که اصطلاح صهیونیسم مسیحی به معنای خود، پیوندی ضروری میان صهیونیسم و مسیحیت نیست. زیرا صهیونیسم مسیحی در شرق وجود ندارد و دو کلیسای کاتولیک و ارتدوکس بر اساس دین مسیحیت با صهیونیسم مخالفت میورزند و حتی دهها اندیشمند مسیحی در غرب مسیحی پروتستان نیز وجود دارند که بر مبنای اصول مسیحیت با صهیونیسم مخالفند.(۱۰۷) صهیونیسم مسیحی مبتنی بر نوعی برداشت خشک و انعطاف ناپذیر از کتاب مقدس است که امروزه از آن با نام بنیاد گرایی(۱۰۸) نام برده میشود. بنیاد گرایی به معنای جمود دینی و موضع گیری خشک و انعطاف ناپذیر در برابر عقیده و اخلاق به کار میرود. بنیاد گرایان در فهم عهد قدیم(تورات) بر یک موضوع اساسی تأکید میورزند و آن عبارت است از اسرائیل و ملت مقدس و برگزیده آن و ضرورت دفاع از این طایفه و تعلق ابدی سرزمین موعود، یعنی فلسطین به این قوم. آنان در تمسک ظاهری به کلمه کلمه ی متن کتاب مقدس واژه اسرائیل را به معنای رژیم فعلی تفسیر میکنند. لازم به ذکر است که مسیحیان هر دو بخش کتاب مقدس یعنی هم عهد قدیم (تورات) و هم عهد جدید (انجیل) را مقدس و معتبر میدانند. به عبارت دیگر کتاب مقدس مسیحیان علاوه بر اناجیل چهارگانه (متّی، مُرقس، لوقا و یوحنا) اعمال رسولان، رسائل رسولان و مکاشفه یوحنای رسول، شامل اسفار پنج گانه موسی (پیدایش یا تکوین، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه) اسفار تاریخی، اسفار منظوم و اسفار انبیا نیز میباشد.(۱۰۹)
رجوع به عهد قدیم و مطالعه آن توسط مسیحیان صهیونیست باعث شکل گیری باورهای تازهای در مورد سرنوشت یهودیان در آنان شده که از مهمترین آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
آنچه در گذشته واقع شده عبارت است از اینکه:
الف) خداوند یهودیان را به عنوان ملت برتر برگزیده است.
ب) خداوند فلسطین را میهن قوم یهود قرار داده است.
ج) یهودیان به خاطر مخالفت با تعالیم الهی مورد کیفر واقع شدند در عین حال خداوند از عهدش در مورد آنان تخلف نکرده و نمیکند.
د) خداوند عیسای مسیح را برای نجات جهانیان فرستاد، امّا یهودیان به او ایمان نیاوردند.و آنچه در آینده واقع خواهد شد:
الف) تقدیر الهی متضمن بازگشت مجدد مسیح است.
ب) بازگشت ملت یهود به سرزمین مقدسِ موعود (فلسطین) شرط ظهور مجدد عیسای مسیح است.
ج) تأسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸م در فلسطین و سیطره کامل یهود بر اورشلیم پس از دو هزار سال، بارزترین نشانه قریب الوقوع بودن بازگشت مسیح مقدس میباشد.
د) همه افراد، گروهها و دولتهایی که با اسرائیل مخالفند دشمنان خدا به شمار میآیند زیرا موجب تأخیر در تحقق پیش گوییهای تورات میشوند. این گونه است که اگر مسیحیت، ریشهها و بنیادهای پیوند یهودیان با اراضی مقدسه(فلسطین) را تبیین نمیکرد… اسرائیل هرگز به وجود نمیآمد(۱۱۰).علاوه بر تحقق وعده تشکیل دولت اسرائیل که از جانب مسیحیان صهیونیست به عنوان یکی از نشانههای ظهور مسیح تلقّی میشود، از دیگر مسائلی که به گونهای به عنوان یکی از پیشگوییهای کتاب مقدس یاد شده و نقطه توافق میان یهودیان و مسیحیان صهیونیست میباشد نبرد هرمجدون است.
نبرد هرمجدون
هرمجدون یا ارمجدون یا آرمگدون(۱۱۱) واژهای است مرّکب از “هَر” و “مَجِدّون”. هَر یا هار در زبان عِبری به معنای کوه و مجدون یا مجدّو نام شهر مهمی در قدیم بوده است که محل آن هم اینک در فاصله ۵۵ مایلی شمال تل آویو و ۱۵مایلی ساحل دریای مدیترانه قرار دارد. از این رو این کلمه به معنای کوه مجدون است. در انجیل آمده است: آن گاه تمام لشکرهای جهان را در محلی گرد آورند که به زبان عبری آن را حارمجدون مینامند(۱۱۲). و در تورات در فصل دوازدهم از سِفر زکریا بدون ذکر نام هرمجدون به این جنگ و آثار و تبعات آن اشاره میکند. یهودیان و بنیادگرایان مسیحی عقیده دارند که ارتش عظیمی متشکل از دویست میلیون مرد جنگی برای شرکت در آخرین معرکه سرنوشت(هرمجدون) به این منطقه وارد خواهند شد. امّا اسقف هول لیندسی درکتاب خود(۱۱۳) حادثه هرمجدون را مسبوق به وقوع حوادث ذیل میداند:
۱ـ تأسیس اسرائیل
۲ـ بازگشت یهودیان جهان به سرزمین موعود
۳ـ تجدید بنای هیکل سلیمان در محل مسجدالاقصی
۴ـ حمله گسترده کفار(مسلمانان) به اسرائیل و…..
وی میافزاید وقوع جنگ هستهای هرمجدون موجب بروز یک فاجعه انسانی و زیست محیطی عظیم میشود و بنابر معجزه الهی تنها معتقدان به ظهور مجدّد عیسای مسیح از فاجعه انسانی هرمجدون نجات مییابند. البته مسیحیان پروتستان تنها به قریب الوقوع بودن این معرکهایمان ندارند بلکه خود را موظف میدانند که نسبت به تحقق حوادث پیش از ظهور و فراهم کردن شرایط اقدام نمایند.(۱۱۴) امّا آنچه مطلب را پیچیده و خطرناک میسازد آن است که اعتقاد مزبور تنها در میان عامه مردم سطح جامعه رایج نیست، بلکه در سطح عالی ترین مقامات تصمیم ساز ایالات متحده به طور جدی شایع است. همان گونه که رونالد ریگان در زمان نامزدی ریاست جمهوری آمریکا ادعا میکرد که مسیح مقدس دست او را گرفته است تا هدایتگر معرکه هرمجدون باشد. به عبارت دیگر، او به سبب اجرای یک تقدیر الهی از پیش تعیین شده، همواره در حال آماده باش برای آغاز یک جنگ جهانی به سر میبرد.(۱۱۵) در حالی که اعتقاد به این جنگ اساساً یک باور یهودی است و تورات در سفر حزقیال فصل ۳۸ به تفصیل از آن سخن گفته است، در سطحی وسیع و به طور جدی از سوی برجسته ترین رجال مذهبی پروتستان و مسیحیان بنیادگرا مورد تأکید و تبلیغ قرار میگیرد. با این حساب کسانی که مؤمنان واقعی به ظهور عیسی مسیح هستند باید مقدمات جنگ هرمجدون را فراهم کنند یعنی مقدمات تشکیل و استقرار حکومت اسرائیل را مهیا کرده و هر کس در خلاف این جهت گام بردارد علاوه بر رسوایی ضد یهودی بودن انگ ضد مسیحی بودن نیز خواهد خورد و این ثمره سالها تلاش و فعالیت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی سازمانی است که امروزه از آن به عنوان صهیونیسم جهانی یا سازمان جهانی صهیونیسم نام برده میشود که تنها یکی از محصولات شوم آن تشکیل رژیم اشغالگر قدس میباشد. امّا صهیونیسم جهانی !؟
سازمان جهانی صهیونیسم
سازمان یهودیت جهانی، سازمان جهانی صهیونیسم، صهیونیسم بین الملل، سیطره جهانی یهود، همه و همه دلالت بر یک مصداق دارند. این پدیده اساساً جریانی است استعماری ورابطهای تنگاتنگ با محافل امپریالیسم(۱۱۶) بین المللی دارد. سازمان جهانی صهیونیسم در ماه اوت ۱۸۹۷ بنیان نهاده شد و هدف خود را انتقال تمام یهودیان جهان به سرزمین فلسطین اعلام کرد. سرمایه داران یهود با شناخت از نیّات استعماری صهیونیستها به خرید زمینهای کشاورزی اعراب پرداخته و با تشکیل یک سازمان تروریستی بنامهاگانا با ایجاد جو پر از آشوب و فتنه در اخراج ساکنان سرزمین فلسطین کوشیدند(۱۱۷). امروزه علی رغم تمام تبلیغاتی که صهیونیستها در پوشاندن چهره استعماری و استکباری خود دارند، تشت رسوایی آنان از بام تاریخ به زیر افتاده و ملتها به خوبی فهمیدهاند که جنبش صهیونیسم فقط و فقط از یهودیت به عنوان پوششی برای از میان برداشتن موانعی که بعضاً بوسیله بیدارگری عدهای خاص بوجود آمده است، به کار گرفته و اهداف استعماری خود را در قالبی جدید و با رنگ و لعابی مقدس به پیش میبرد، حتی آنان بی شرمی را بدانجا رساندهاند که جنایات خود را انجام وظیفه دینی پنداشته و بوسیله انجام اَعمال ننگین خود بر سر بشریت منّت گذاشته و خود را منجی بشریت میخوانند. اما کیست که نداند در پس تمام این صحنه سازیها، از استعمار کشیشانی که با رنگ و لعاب کلیسا حتی از فروختن بهشتی که خود به آن باور نداشتند، گرفته تا استثمار سرمایه داران بریتانیای کبیر و امروزه صهیونیستهای مسیحی ایالات متحده آمریکا که از نطفه ناپاک همان کشیشان لامذهب و سرمایه داران پول پرست منعقد شدهاند، ارواح خبیثهای است که نه تنها هیچ ارزشی برای انسانیت و ارزشها قائل نیست بلکه یکی از رسالتهای مهم خود را ریشه کن کردن ادیان الاهی به عنوان مرجع و مصدر ارزشها میداند. و این بعینه در حمایت صهیونیسم جهانی از مکاتب ضد بشری خصوصاً فِرَق شیطان گرایی و شیطان پرستی که امروزه با تمامی پیاده نظام و سواره نظام خود در صدد ترویج آن بر آمده است نمایان است. آیا اگر صهیونیسم کوچکترین تعلق خاطری حتی به همان کتاب مقدس تحریف شده داشت، به دنبال حاکم کردن حاکمیت شیطان بر اذهان جوانان بود؟ این از اصول اساسی و ابتدایی حکومتهای استعماری است که با در هم شکستن ارزشهای انسانی، جامعه را از وجود منتقدان واقعی، پاک سازی کنند. امروزه بر همگان آشکار است که سازمان جهانی صهیونیستها از لحاظ اقتصادی پیوندهای نزدیکی با انحصارات ممالک عمده سرمایهداری علی الخصوص ایالات متحده¬ی آمریکا دارد. یوری ایوانف پژوهشگر روسی با جداسازی سه عضو این جریان (سازمان جهانی صهیونیسم) سهم هر یک را چنین بیان میکند: کنسرن(۱۱۸)صهیونیستها نیز مانند انحصارات ایالات متحده منافع و علائق مالی وسیع و دیرینهای در خاور میانه دارد و لهذا نش او در این بخش از جهان بیش از وظیفه یک پادو است. این دستگاه در مقام کارفرما با محافل حاکمه اسرائیل رفتار میکند در حالی که در معاملات خود با انحصارات آمریکا و در کوشش بر سر تقسیم غنائم مالی هیچگاه در نقش یک شریک فرودست نیست.(۱۱۹) در حقیقت محافل حاکمه اسرائیل (دولت اسرائیل) در این کنسرن جهانی صهیونیستها شرکای فرودستند و این در حقیقت یکی از شرایط مهم وجودشان در مقام حاکم(در منطقه) است. کنسرن جهانی صهیونیستها یکی از بزرگترین دستگاههای مالی جهان است، برای سر و صورت دادن به امور مربوط به یهودیان جهان و یک مرکز جهانی اطلاعات و بالاخره یک دستگاه منظم تبلیغات و جعل و قلب اخبار. هدف این دستگاه که عملیاتشان از مرکز واحدی هدایت میشود تحصیل سودِ سرشار به منظور تأمین قدرت و تحصیل رفاه، به طفیل دیگران در درون نظامهای امپریالیستی است. لازم به گفتن نیست که دفاع از مواضع امپریالیسم و تحکیم آنها جزء لاینفک چنین هدفی است.(۱۲۰) متأسفانه در اثر تبلیغات جهت دار، امروز آن چیزی که از واژه صهیونیسم یا صهیونیسم جهانی به ذهن افراد متبادر میشود همان دولت نوکر صفت اسرائیل یا رژیم اشغالگر قدس است که نقش یک پادو و در خوشبینانه ترین حالت سگ پاسبان منافع ابرقدرتها در منطقه را بر عهده دارد و به عنوان پایگاه ثابت سرزمینی است که در خاورمیانه تأسیس شده است، در حالی که صهیونیسم جهانی یک ایدئولوژی سازمان یافته است که فقط در موضوع محدوده سرزمینی به کمتر از محدوده نیل تا فرات قانع نمیشود و از لحاظ سلطه سیاسی اقتصادی و فرهنگی اندیشه حاکمیت بر جهان را در سر میپروراند. و این بسیار ساده لوحانه است که مسئله صهیونیسم را محدود به یک دعوای سرزمینی بدانیم چرا که بسیاری با همین دیدگاه به چاره جویی پرداختند اما نه تنها نتیجهای حاصل نشد بلکه صهیونیستها با استفاده از حماقت آنان با تحمیل یک جنگ فرسایشی دراز مدت، از یک طرف با نسل کشی به تقلیل جمعیت آنان، پرداختند و از سویی دیگر در جبهه سیاسی با امتیازگیریهای مداوم، آنان را از پای درآوردند. و نتیجه این شد که امروزه اسرائیل با اسقرار طولانی مدت خود در خاورمیانه، در حاکمیت سیاسی بسیاری از کشورهای منطقه نفوذ کرده و عرصه را بیش از پیش بر ساکنان فلسطین تنگتر کرده است.
علل پیدایش صهیونیسم
بعد از این مقدمه طولانی که از جهتی هم به خاطر ابهام و پیچیدگی خاصی که در مساله مناسبات یهود، یهودیت و صهیونیسم وجود دارد لازم مینمود، به موضوع اصلی مورد بحث میپردازیم. مسئله علل پیدایش صهیونیسم را باید در رابطه با یهود از دو منظر مورد بررسی قرار داد. دیدگاهی مبتنی بر صهیونیسم سیاسی و دیدگاهی که بر صهیونیسم دینی (مذهبی) بنا شده است و حاصل اتحاد هر دو را امروزه میتوان در ظهور دولت غاصب اسرائیل ملاحظه نمود(۱۲۱). امروزه رژیم اشغالگر قدس را میتوان نماینده تمام عیار صهیونیسم سیاسی معرفی کرد در حالی که صهیونیسم دینی را میتوان نوعی تفکر و ایدئولوژی سازمان یافته دانست که بر صهیونیسم سیاسی تقدم زمانی دارد. چرا که اگر در واقعیات تاریخی هم جستجو کنیم، این ایدئولوژی صهیونیسم بود که با فراهم کردن زمینههای مورد نیاز، به قول پژوهشگر روسی، یوری ایوانف، هرتسل و شرکا! را به فکر این اندخت تا یک دولت یهودی را تاسیس کنند. و به همین خاطر است که امروزه با بالا رفتن پردهها و بیداری ملتها صهیونیستها درصدد جعل قدمت و نشان دادن تاریخی بودناندیشه صهیونیسم سیاسی دارند، تا نیّات پلید و ضد بشری خود، از ایجاد این غده سرطانی را به نوعی در لابلای تاریخ پنهان کنند. این مسئله زمانی به خوبی روشن خواهد شد، که علل پیدایش صهیونیسم سیاسی و دینی همانگونه که هست و نه آنگونه که تبلیغ شده، بر همگان نمایانده شود.
علل پیدایش صهیونیسم سیاسی
علل پیدایش صهیونیسم سیاسی را میتوان براساس دو مبنا بیان نمود:
الف. دلایل قومی ـ تاریخی یهود و ب. دلایل امپریالیستی ـ استعماری
الف: دلایل قومی ـ تاریخی یهود
یهودیان از لحاظ خصوصیات شخصیتی به عنوان قومی متمایز و خاص در میان جوامع میزبان زندگی میکردند و به خاطر زندگی در گتو یا محلههای مشخص و جدا از غیر یهودیان این خصوصیات را به نسلهای بعدی خود منتقل میکردند. استمرار این خصوصیات در نسلهای متوالی، عکس العملهای مشابهی را برای آنان از طرف جوامع میزبان در برداشت. به عبارت دیگر در قرون متمادی، اقوام یهودی همیشه مشکلات مشترکی با جامعه میزبان داشتند، و این آنان را به چاره جویی برای این مشکلات ترغیب میکرد. هر از گاهی عدهای هم اقدام به حل این مشکلات میکردند امّا به خاطر وجود موانعی تا زمان تئودور هرتسل کسی اقدام در خور توجهی انجام نداد، اگر چه تا حدودی توانستند با نفوذ در حاکمیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از مشکلات خود بکاهند. گذشته از عوامل و خصوصیات شخصیتی تأثیرگذار در صهیونیسم سیاسی مثل انزواطلبی و درونگرایی یهود و اشتیاق آنان برای زندگی در محلههای یهودی نشین (گتو) میتوان به دلایلی چون اسطورههای تاریخی ـ قومی آنان نیز به عنوان عوامل تأثیرگذار در تسریع شکل¬گیری صهیونیسم سیاسی نگاه کرد. اسطورههایی چون حکومت چند صد ساله یهود در فلسطین و تا حدودی اخراج چندین باره آنان از کشورهای میزبان نیز در الهام بخشی آنان به سوی تشکیل حکومت تا حدودی نقش داشته است.
ب. دلایل امپریالیستی ـ استعماری
علاوه بر عوامل قومی – تاریخی، علتی که به مراتب قویتر و حتی به نظر محققان و تاریخ پژوهان مهمترین دلیلی که باعث شکل گیری صهیونیسم سیاسی شد، منافع استعماری کشورهای امپریالیستی بود. انگیزه تشکیل دولت یهود هیچگاه به عنوان غایت برای کشورهای میزبان که همگی از هم کشورهای استعمارگر بودند مطرح نبود و آنان به یهودیان همیشه به عنوان ابزاری مینگریستند که میتوانند حافظ منافع آنان باشند. با همین رویکرد در سال ۱۶۵۴ قرنها قبل از اینکه تئودور هرتزل و شرکا! به فکر تشکیل دولت یهودی بیفتد، انگلستان در نظر داشت یهودیان را در مستعمره خود بنام سورینام(۱۲۲) اسکان دهد. فرانسه نیز نقشه مشابهی برای که ین(۱۲۳) در سر داشت.(۱۲۴) و کیست که نداند در آن روزگار کشورهای جهان و به نوعی میتوان گفت کره زمین مستعمره چند امپراتوری قدرتمند بود که انگلیس و فرانسه از جمله آنها بودند. امّا اقدام به استعمار فلسطین نخستین بار در سال ۱۷۹۹م از ناحیه ناپلئون بناپارت و بنابر ملاحظات سوق الجیشی بود. امّا این اقدام به شکست انجامید. ناهوم ساکالو در سخن از این موضوع مینویسد: …. امّا چون لشکرکشی (یعنی تعرض ناپلئون از مصر به سوریه) به شکست انجامید در عقیده یهودیان ـ نه نسبت به اصل موضوع بلکه درخصوص زمان و وسیله عمل ـ اختلاف افتاد.(۱۲۵) کم کم با افول قدرت امپراتوری عثمانی، انگلستان برای نیل به مقصود استعماری خود پیشنهاد خود مبنی بر گسیل یهودیان به سرزمین سوریه را که تحت اشغال قوای مصر بود، مطرح کرد. امّا در این زمان قدرتهای دیگری نیز بودند که چشم طمع به خاک حاصلخیز فلسطین و موقعیت حساس(۱۲۶) آن داشتند. با این جو بوجود آمده در مورد مهاجرت یهودیان، حاخام اعظم بریتانیای کبیر با مهاجرت یهودیان مخالفت ورزید و در نامه خود در تاریخ ۱۸۵۴ به حوزههای دینی تحت نفوذ خود نوشت: سرنوشت یهودیان در دست خداست که بدیشان دستور داده در برانگیختن قهر و مهرش اقدامی نکنند تا روزی که خود اراده کند…(۱۲۷) امّا در ایجاد صهیونیسم سیاسی مبنی بر عوامل استعماری آنچه نمود بارزی پیدا میکند، مسئله استفاده ابزاری و آلت دست بودن یهودیان برای قدرتهای امپریالیستی است. با توجه به همین رویکرد، کشورهای استعماری برای رسیدن به منافع خود در سالهای دهه ۱۸۷۰، انجمن استعمار سوریه و فلسطین در انگلستان تأسیس شد و به قول پژوهشگر روسی، یوری ایوانف اینک موقع مناسبی برای ظهور صهیونیسم بود چنانکه یکی از رهبران صهیونیست اوایل قرن بیستم گفته بود که زمان آن فرا رسیده بود که اگر هم صهیونیستی وجود نداشت بریتانیای کبیر آن را اختراع کند.(۱۲۸) هرتسل بنیانگذار اصلی صهیونیسم در دیداری که با ژوزف چمبرلین (۱۸۳۶ـ۱۹۱۴ م) وزیر مستعمرات انگلیس داشت، در جلب حمایت امپراتوری بریتانیا کاملاً به نقش صهیونیسم در حفاظت از منافع استعماری انگلستان اشاره میکند و میگوید: هنگامی که امپراتوری بریتانیا تلاشهای صهیونیسم را مورد حمایت و تأیید قرار دهد، تنها صاحب یک مستعمره ثروتمند نمیشود، بلکه علاوه بر آن دلهای ده میلیون نفر یهودی را به خود معطوف میدارد… و در این صورت آن سرزمین به منزله پادگان ملت یهود شده و امپراتوری بریتانیا میتواند بر ده میلیون هوادار مخلص خود در تمام نقاط جهان اعتماد ورزد. تمام این لشکر در انتظار اشارتی از سوی دولت معظّم خواهد بود تا خدمت مطلوب را به جای آورد، و در یک کلام، انگلیس صاحب ده میلیون نفر مزدور برای تأمین عظمت و سلطه خویش خواهد شد.(۱۲۹) از دیگر دلایل استعماری بودن ایجاد جنبش صهیونیسم میتوان به مسئله جعل قدمت برای صهیونیسم اشاره کرد تا آنجا که صهیونیستها ایناندیشه را به زمان اسارت مردم یهود توسط بخت النصر متصل میکنند(۱۳۰). اما شواهدی هست که نشان میدهد اساساًً سران جنبش در ابتدا، اصراری بر تشکیل حکومت یهودی در سرزمین فلسطین نداشتند و فقط به دنبال کشوری بودند که حق استقلال به یهودیان بدهد تا جایی که پدر صهیونیسم تئودور هرتسل پیشنهاد مستعمره ی یهودی نشین و خود مختار با دستگاه اداری یهودی، در شرق آفریقا در نواحی اوگاندا را در کنگره ششم مطرح کرد. البته اگرچه این پیشنهاد رأی لازم را کسب نکرد، امّا این نشان میدهد که آنروزاندیشههای استعماری در پس نقاب صهیونیسم کمی عریانتر و آشکارتر بوده است.(۱۳۱) در یک جمع بندی کلی میتوان علل پیدایش صهیونیسم سیاسی را بر مبنای انگیزههای استعماری در اواخر قرن ۱۹ چنین بیان نمود:
۱ـ رقابت استعماری بین بریتانیا و فرانسه در خاورمیانه و تلاش در گسترش قلمرو استعماری خویش با توجه به اینکه در اواخر قرن نوزدهم تا حدودی بیداری ملتها مانعی جدی بر سر راه استعمارگران بود، باعث شد تا استعمارگران به دنبال بهانهای موجّه برای تصاحب خاورمیانه باشند و همین باعث حمایت آنان از اندیشه اسکان یهودیان در فلسطین شد. چرا که این نقشه بهترین فرصت را برای استعمار آبرومندانه فلسطین فراهم میکرد(۱۳۲).
۲ـ تشدید مبارزت طبقاتی و انگیزههای استقلال طلبانه در میان جمعیت کارگران و زحمتکشان باعث شد تا کشورهای امپریالیستی از هرگونه جریانی که مخالف اینگونه جنبشها باشد حمایت کنند و جنبش صهیونیسم طرفدار موضع امپریالیسم و آن را تقویت میکرد.
۳ـ حصار گتوهای قرون وسطایی به رهبران جوامع یهود امکان میداد که بر تودههای مردم نظارت کنند امّا با گسترش مدرنیته و انقلاب صنعتی این حصارها فرو ریخت و به تبع آن رهبران یهود در کنترل تودهها به مشکلات جدی برخوردند امّا با ایجاد جنبش صهیونیسم آنان میتوانستند یهودیان جهان را در حصار گتویی معنوی محصور کرده و باز از آنان بهرههای فراوان ببرند. (۱۳۳)
۴ـ کانال سوئز شاهراهی حیاتی برای کشور استعمارگر انگلیس به حساب میآمد و وجود یک دولت سرسپرده به انگلیس در کنار کانال، که موافق با سیاستهای استعماری انگلیس و مخالف با ساکنان منطقه باشد، خالی از فایده نبود. حاییم وایزمن که پس از مرگ هرتسل ریاست سازمان صهیونیسم را بر عهده گرفته بودند در نوامبر ۱۹۱۴ م طی نامهای به اسکوت رئیس هیئت تحریریه روزنامه منچستر گاردین نوشت: اکنون میتوان گفت که اگر فلسطین در چنبره قدرت و نفوذ بریتانیا قرار گیرد و انگلیس، این سرزمین را به عنوان مستعمره خود، محل اسکان و توطّن یهودیان قرار دهد ما میتوانیم در طول سی سال آینده، حدود یک میلیون یهودی را در آن سرزمین جای دهیم تا تمدّن(!) را به آن نقطه از جهان منتقل ساخته و چهره آنجا را دگرگون کنند و به منزله نگهبانی مطمئن و فعّال برای کانال سوئز قرار گیرند.(۱۳۴)
۵ـ در جنگ جهانی اول، کشور بریتانیا احساس کرد که کفّه جنگ به سود دشمن درحال سنگین شدن است در چنین شرایط بحرانی خود را نیازمند کمک یهودیان ثروتمند آمریکا و نیز حمایت یهودیان آلمان و کشورهای هم پیمان آن یافت و این تنها از دست یهودیان برمیآید. چرا که لویس براندیس رهبر جنبش صهیونیسم آمریکا و نخستین قاضی یهودی در دیوان عالی ایالات متحده، میتوانست از نفوذ خود در شخص ویلسون رئیس جمهور آمریکا استفاده کند، و آمریکا را به سود متّفقین وارد جنگ نماید. پس انگلستان با واگذاری فلسطین به عنوان وطن ملی یهود به یهودیان، در قبال کوشش آنان در وارد کردن آمریکا به نفع انگلستان در جنگ، موافقت کرد و این برای جنبش صهیونیسم که قبل از آن در حد یک تفکر و ایدئولوژی بود کمک شایانی نمود.
۶ ـ تلاش و جدیت شبانه روزی دانشوران، سیاستمداران و سرمایه داران صهیونیستی در تحقق این هدف بسیار موثر بود، چنان که تئودور هرتزل، آشرگینزبرگ، اِدموند روچیلد، حاییم وایزمن، ژنرال آلن بی و… جهت رسیدن به اهداف خود شب و روز نمیشناختند و برای جلب نظر دولتها به کشورهای مختلفی مسافرت کردند.
۷ـ یهودیان و تشکیلات صهیونیسم به دلیل بهره مندی از ثروتهای فراوان و امکانات قومی در جهان سرمایه داری و هم چنین به خاطر برخورداری از انسجام درونی و مستحکم، نفوذ وسیع در مطبوعات و رسانهها همواره به مثابه ابزاری در خدمت منافع استکبار جهانی و نظام سلطه گر بودهاند. انگلستان با وعده بالفور ضمن جذب یهودیان به سوی خود، از سرمایههای آنان برای بازسازی ویرانیهای ناشی از جنگ جهانی اول بهره برداری نمود.(۱۳۵)
۸ـ مبانی فکری استعمارگران و صهیونیسم جهانی کاملاً مشترک میباشد. هر دو زور و قدرت را مبنای حق میدانند و بارها نیز اعلام کردهاند که در ناموس طبیعت، حق با زور مداران است. هر دو در خصوص چپاول و غارت ثروتهای سایر جوامع وحدت نظر دارند. هر دو خصایص و ارزشهای اخلاقی و انسانی را به تمسخر میگیرند و هر دو به دنبال توسعه طلبی و تجاوز به حقوق سایر ملتها هستند.(۱۳۶)
۹ـ امّا گذشته ازتمام دلایلی که عنوان شد در پیدایش این غده سرطانی هیچ عاملی مانند غفلت مسلمانان و دولتهای عربی راه را برای تصاحب فلسطین باز نکرد.(۱۳۷) این غفلت و عقب ماندگی تا بدانجا بود که دولت مصر که برای ساخت کانال سوئز شانزده میلیون لیره هزینه کرده بود، به دلیل اینکه قرضی معادل یکصد میلیون لیره متحمل شده بود برای پرداخت اصل و فرع این وام که در حدود سیصد میلیون لیره میشد ۱۷۶ هزار سهم خود را در نوامبر ۱۸۷۵م تنها به چهار میلیون لیره به فروش رساند! در حالی که در سال ۱۹۱۰م همین مقدار سهام بالغ بر ۳۵ میلیون لیره ارزش داشت. البته این فقط از جنبههای مالی قضیه بود امّا جنبه سیاسی آن به مراتب مهمتر بود.(۱۳۸) و همین طور استعمار با گسترش تسلط سیاسی اقتصادی خود در منطقه عملاً به عنوان اختیاردار منطقه بدون هیچ گونه مخالفت جدی فلسطین را مانند اموال شخصی به سران صهیونیسم واگذار کرد، و در واقع پایگاهی در بهترین نقطه خاورمیانه و فراتر از آن بهترین نقطه استراتژیک در میان سه قاره بنا کرد. تا بدین وسیله تنها منطقهای را که زمزمههای بیداری ملتها به گوش میرسید را به دقت زیر نظر داشته باشد و همچنان، اگر چه به شیوهای جدید به استعمار چند صد ساله کشورها تداوم بخشد. تا اینجا علل پیدایش صهیونیسم سیاسی را در دو مبنای قومی ـ تاریخی و امپریالیستی ـ استعماری بیان کردیم. امّا همانطور که گذشت صهیونیسم سیاسی فقط یک روی سکه صهیونیسم است. صهیونیسم دینی روی دیگر آن و به نوعی کامل کننده و مشروعیت بخش تمام تحرکات ضد بشری این جریان است پس برای درک کامل پدیده شوم صهیونیسم و علل پیدایش آن به بررسی علل پیدایش صهیونیسم دینی میپردازیم تا از مجموع این دو مبنا، کلّیّت این پدیده را به روشنی درک نماییم.
علل پیدایش صهیونیسم دینی
بنابر تعاریفی که در ابتدای فصل بیان شد میتوان اجمالاً صهیونیسم دینی را این طور تعریف نمود که تفکری است با این مبنا که بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و تشکیل حکومت در آنجا را بر مبنای متون مقدس و تعالیم الهی لازم و ضروری میداند. صهیونیسم دینی را هم باید از دو منظر مورد بررسی قرار دهیم:
الف. صهیونیسم دینی براساس متون مقدس یهود و آموزههای دینی آنان
ب. صهیونیسم دینی بر اساس عهد جدید یا از منظر مسیحیان.لازم به ذکر است که هم در میان یهودیان و مسیحیان کسانی هستند که اساساًً بااندیشه صهیونیسم و همچنین حکومت اسرائیل به شدت مخالفند، که در جای خود بدان اشاره خواهیم کرد.
الف: صهیونیسم دینی براساس متون مقدس و آموزههای دینی یهود . اگر بخواهیماندیشه بازگشت یا جنبش صهیونیسم را بر اساس متون مقدس یهود مورد بررسی قرار دهیم فقط در صورتی میتوانیم این جنبش را الهام گرفته از عهد قدیم بدانیم که تفسیری بنیادگرایانه و خشک از الفاظ آن داشته باشیم. همانطور که امروزهاندیشه حاکم در دولت غاصب اسرائیل دارای چنین باوری میباشد. بازگشت به سرزمین فلسطین (یهودا ـ اسرائیل) و استقرار در آن و سپس انتقام از ساکنان سایر سرزمینها بویژه سرزمینهای مجاور محتوای بسیاری از عبارات آرمان گرایانه عهد عتیق است و بر همین مبناست که افزایش قلمرو و زمین در بسیاری از افکار واندیشههای یهودیت ریشه دوانده است.(۱۳۹) تورات بازگشت را به مثابه یک امر قدسی و وظیفه دینی مینگرد، و حتی در بسیاری از موارد این یهوه (خدای اسرائیل) است که به بازگشت به سرزمین موروثی و تصرف و اخراج ساکنان آن ترغیب میکند. وقتی که یهوه خدایت امتهایی را که به جهت گرفتن آنها به آنجا میروی از حضور تو منقطع سازد و ایشان را اخراج نموده و در زمین ایشان ساکن شوی(۱۴۰). زیرا که شما از اردن عبور میکنید تا داخل شده زمینی را که یهوه خدایت به تو میبخشد به تصرف آورید و آنرا خواهید گرفت و در آن ساکن خواهید شد.(۱۴۱) اساساً خداوند معرفی شده در دین یهود و هم چنین پیامبران این خدا همگی به گونهای افراطی، خشمگین، غضبناک و خونریزند. خدایی که دائماً به فکر انتقام گیری از سایر ملتها به خاطر اسارت قوم یهود است.در این میان یوشع پیامبری است که به چیزی جز خونریزی نمیاندیشد و البته همین جناب یوشع است (البته یوشعی که آنان توصیف کردهاند) که در بسیاری از جنایتهایشان بر علیه بشریت، وی را به عنوان الگو برای خود قرار میدهند. مناخیم باراش در سال ۱۹۷۴ در روزنامه ایدیوت آهرونوت با تمجید از خاخام موشه بن زیون(۱۴۲) که از متون توراتی برای توصیف رفتار اسرائیل با فلسطینیان بهره میگرفت چنین مینویسد: تورات قبلاً خطر چنین طاعونی(!) را در راه رسیدن به سرزمین موعودی که خدا به ابراهیم وعده داده بود گوشزد کرده بود. ما باید برای فتح سرزمین اسرائیل و استقرار در آن جا از شیوه یوشع پیروی کنیم….در این سرزمین نباید هیچ قومی جز قوم بنی اسرائیل زندگی کند. این بدان معنی است که ما باید تمام کسانی را که اکنون در این سرزمین زندگی میکنند اخراج کنیم… این جنگ مقدسی است که تورات از ما میخواهد.(۱۴۳) جالب است بدانیم که منظور ایشان از سرزمین یعنی همان سرزمین معهود در تورات. آنجا که پروردگار با ابراهیم، اتحادی با این عبارات منعقد کرد: این اعقاب توست که این سرزمین را میدهم، از رود مصر با شط بزرگ، شط فرات.(۱۴۴) و این دو خط آبی رنگی هم که در پرچم خود رسم میکنند اشاره به همین قسمت از تورات دارد، تا این عهد خدایی! هیچگاه از خاطرشان محو نشود. امّا همانطور که ذکرکردیم این تفکر(اندیشه صهیونیسم و اسرائیل بزرگ بر اساس متون دینی) ناشی از تفسیری بنیاد گرایانه از تورات است. یعنی تفسیری لفظی که تمثیلها و استعارات پیامبران و علمای یهود را به یک تاریخ ناسیونالیستی و حتی قبیلهای تبدیل میکند و این همان چیزی است که برای ارتداد(۱۴۵) سیاست صهیونیسم کافی است. امّا با وجود چنین تفسیری از تورات منجر به این تناقض میشود که آمارهای دولت اسرئیل نشان میدهد که تنها ۱۵ درصد مردم مذهبی هستند با این حال به اکثریت مردم این گونه قبولاندهاند که این سرزمین متعلق به آنهاست چرا که خدا آن را به آنها وعده داده است!.. خدایی که به او اعتقاد ندارند!(۱
نظرات شما عزیزان: